جانم براتون بگه چند سالی که در کشور عزیزمان فوتبال یک حرفه بسیار پر طرفداری است.
و جالب اینکه مادر بزرگم که تا دیروز میگفت انشاالله دکتر، مهندس بشی الآن میگه پسرم قند عسلم ، انشاالله مسی بشی بری تو بارسلونا یا کمال وند بشی بری تو تبریزیها .
جا لب تر این که هر استاندار یا مدیر کلی هم که میاد اینجا اول اتاق فکر میخواد درست کنه بعد شم یک تیم لیگ برتری برای استان مازندران تو دستور کار خودش داره.
تا دیروز من ، مادر بزرگ و اهل خانه تو فکر بودیم اسم این تیمی که استاندار میخواد بیاره را چی بزاریم : صبا ، سامی ، نامی یا برق ،نفت ، بنزین، سی ان جی .
اینجا بود که پدرم گفت ، من با آخرین گزینه مخالفم گفتیم چرا؟ گفت نوعی تهاجم فرهنگی است . مگه برنج چه بدی داره ؟ از گچ و فولاد و آلمینیوم که بهتره. تازه اگه استان کمبود مالی داشت از طریق نمایندگی شبکه تلویزیون آذربایجان در مازندران (منظور بابام شبکه پنچ طبرستان بود، آخه مدیر کل شبکه مازندران هم مثل بنده دوگانه سوز است )
از کشاورزان کمک میگیریم ، و از همشون میخواهیم فصل برداشت برنج یه کاسه شالی جهت حمایت تیم محبوبشون کمک کنند. البته اینم گفت که جو قبول نیست .
گفتیم چرا گفت:مگر ندید ید اون تماشاگر تو بازی نساجی چطوری به داور حمله کرد ؟ آخه اونم جو زیاد خورده بود ،البته اول آب خورده بود. اینجا بود که پدر بزرگم با اون صدای خش دارش گفت، نادر نادر، عادل عادل تازه فهمیدیم ای بابا برنامه 90 شروع شد ، ای کاش شروع نمیشد.
فردوسی پور انگار داشت حرفهای ما را گوش میداد ( آخه این روزها همه چیز از راه دور اتفاق میافته حتی شنیدن حرفهای ما تو قابلمه ) آره عزیزان من، عادل خان انگشت گذاشت تو رویا های خانواده ما وبا مدیر عامل تیمی که این روزها بزرگان میگفتند تا زیرآب هم رسیده است تماس برقرار کرد و ما تازه فهمیدیم تراکتور که خوبه فرقون هم نمی تونیم بیاریم.
یکی از کاربران شمال نیوز